دسته بندي : <-PostCategory->
نشسته اي به انتظار زنگ تلفن. و می دانی او، همین حالا، در آن گوشه ي دیگر دنیا به طرف تلفن می رود، گوشی را بر می دارد و شماره می گیرد. عرق کرده اي. از فرط انتظار. و شوق. تلفنِ تو اما، زنگ نمی خورد. او مکثی می کند و باز، شماره می گیرد. انگار شماره اشغال است. یا این طور وانمود می کند.
تلفن تِو اما، زنگ نمی خورد. به ناگاه چشم هایش درخشیدن می گیرد. حرف می زند. و تو اطمینان داري که لرزش تنش از شادي است.
تو به انتظاري و چشمانت، تلفن را انگار می خورند.
او حرف می زند و تو اشک هایت را پاك نمی کنی.
بعد او خداحافظی می کند و گوشی را می گذارد. سه دقیقه حرف زده است.
تو سرت را پایین انداخته اي و دیگر به انتظار زنگ تلفن نیستی. در این اندیشه اي که او به غیر از تو، مگر کس دِیگري هم دارد؟
و غافل از آنی که در سه دقیقه ي گذشته ي شب، هیچ تلفنی در هیچ کجاي دنیا زنگ نخورده است.

نظرات شما عزیزان: